باب دیلان با آلبوم جدیدش، کولاکی کرده است. همه و تنها چیزی است که این روزها گوش میدهم و واقعا به دلم مینشیند. هرچقدر موزیکش سوهان خورده و لبههای تیزش گرفته شده، تارهای صوتیش در عوض انگار مدت زیادی دود خوردهاند. صدایش دیگر تیز نیست، بلکه به طرز دلنشینی پیر است. آهنگهایش جنجال به پا نمیکنند ولی شعرهایش تلخ هستند و خون آلود. هنوز هم خونسرد و آرام گیتارش را دست میگیرد و داستان میگوید. اینجا هم باز دست در کیسه داستانهایش کرده و تراژدی یک مثلث عشقی را به شعر تبدیل کرده و تقریبا بدون کمک موزیک شروع به تعریف میکند. امروز ۵ بار این آهنگ را گوش دادهام و هربار یک لایه جدید از لذت را کشف کردهام. این بار آخر به نظرم رسیده است که موزیک گویا فقط زمانی برای نفس تازه کردن به او میدهد و هیچ نقش دیگری ندارد. صدا و لحن دیلان همه بار را به دوش میکشد. عالی!
No comments:
Post a Comment