24 Oct 2013

درامرها تنها جایی نمی‌روند

وقتی که سید برت بر فراز آشیانه فاخته پرواز کرد، دیوانگی پینک فلوید را هم با خودش برد. زندگی در فضای نامعلوم و ناممکن را برد و سادگی را. مسافرت در فضاهای بین ستاره‌ای را برد و به تصویر کشیدن صدای رنگ ارغوانی را. صدای زیپو روی گلوی گیتار را برد و نگاه نافذ و خالی به درون روح مخاطب را.
وقتی که راجر واترز از پینک فلوید رفت، ایده‌هایش را با خود برد و آلبوم‌های مفهومی را. حنجره خراشیده‌اش را برد و زوزه‌های شخصیت‌های داستان‌هایش را. عشق به جلوه‌های ویژه در موزیک را برد و حرف زدن در پس‌زمینه آهنگ را. دیدگاه‌های سیاسی‌اش را کول کرد و اعتراض‌هایش را. 
وقتی پینک فلوید از هم پاشید، دیوید گیلمور تکنیک نابش را با خود برد، سولوهای زیبایش را، صدای گیرایش را، هنرش در آهنگسازی را. رفت تا در آهنگهایش برای خود عاشقی کند. گردباد بسازد با گیتارش و خودش همراهش برود و ما را نیز گرفتارش کند.
ریک رایت، قطعه‌های اینسترومنتال را با خودش برد و صداسازی‌هایش را. ساخت حجم با موزیک را برد و فضاسازی‌هایش با کیبورد و ارگ هموند را. صدای زلال وصمیمی و ساده‌اش را برد و آرامش همیشگی‌اش را. آغاز و پایان دوست‌داشتنی‌ترین آلبوم پینک فلوید، Wish You Were Here، را با خود برد و آن ریتم به یاد ماندنی شروع Echoes را. رفت گوشه‌ای و برای خودش جز و فانک و راک و الکترونیک را تلفیق کرد.
نیک میسون، چوب‌های طبالی را با خودش برد و پول کافی برای خرید گران‌ترین مدل‌ "فراری" را و شانس شرکت در مسابقات اتوموبیل‌رانی را. همین. سه نفر دیگر، در آلبوم‌های بعدی‌شان، هر چه با خود برده بودند را به کار بردند. نیک میسون، کار زیادی نداشت که بکند. هر وقت که گیلمور و رایت صدایش زدند، رفت و برایشان درام زد.

دو آلبوم ریک رایت شنیدنی هستند: Wet Dream و Broken China. دنبال Along the Shoreline می‌گشتم که گویا به این راحتی پیدا نمی‌شود. این یکی، ناعاشقانه‌ای آرام است و التماس برای یک شب آسایش و آرامش، بدون دعوا. خوب است ولی زیادی ساده، شما به دنبال شنیدن همان اولی باشید.


No comments:

Post a Comment